دام‌های فکری در علوم شناختی و رویکردهایی برای عبور از آن‌ها

اشتباهات در تفکر درباره علوم شناختی

چطور می‌توان کژفهمی‌های این حوزه را به حداقل رساند؟


این مقاله که به قلم جانسون لیرد در اکتبر 2024 در مجله ENEURO ، یکی از معتبرترین نشریات علوم اعصاب، به چاپ رسیده است، به معرفی هفت نمونه از خطاهای تفکر در افکار روانشناسان علوم شناختی می‌پردازد. هدف از این مقاله، آشنا ساختن مخاطب با این خطاها  و معرفی روشی است که فرد را در بهینه ساختن تفکر یاری دهد.  این مقاله، با توضیح این خطاها که انعکاسی  از استدلال نادرست هستند، جهت بهینه‌سازی روند استدلال  به ارائه‌ی یک روش مدلی پرداخته است. این نظریه مبتنی بر نظریه مدل‌های ذهنی است که به شرح سبک‌های تفکر افراد، هم به صورت قیاسی و هم به صورت استقرایی می‌پردازد و فرض می‌کند که افراد از احتمالات در جهان، مدل‌های ذهنی می‌سازند و به کمک این روش، هم دقت و هم سرعت استدلال را افزایش می دهند. این مقاله با تأملی بر نقش معانی، جهان و زمینه در تفکر به پایان می‌رسد.

از وونت به بعد، همه ما ممکن است در تفکر درباره علوم شناختی اشتباه کنیم. اما در این میان، اشتباهات ناشی از جهل، قابل توجیه‌تر از اشتباهات ناشی از تفکر نادرست به نظر می‌رسند. به عنوان مثال، جهل ارسطو او را بر آن داشت تا ادعا کند که قلب، اندام هیجان و عقل است. اما به نظر می‌رسد این نتیجه‌گیری او که اجسام سنگین سریعتر از اجسام سبک سقوط می‌کنند، ناشی از خطای تفکر باشد. هیچ چیز - به جز اینرسی شناختی - او را  از انداختن یک آهن و یک توپ چوبی با هم از ارتفاع یکسان و مشاهده برخورد تصادفی آنها بر روی زمین باز نمی‌داشت. با این حال، تفکیک دانش و تفکر اغلب دشوار است. 

اما اشتباه‌ها تا ابد اشتباه باقی نمی‌مانند.هنگامی که یک نوازنده جاز یک نت اشتباه را بداهه می‌نویسد، شاید با ادامه دادن اشتباهش آهنگ جدیدی خلق شود که کسی جز خودش متوجه نشود که این آهنگ حاصل یک اشتباه سهوی بوده است. یک نظریه‌پرداز محاسباتی و یک فیزیکدان بزرگ هم از ارزش بالقوه اشتباهات دفاع کردند و بر این باورند که در عرصه علم نیز، همچون عرصه هنر، گاه شایسته است قدری منطق را کنار بگذاریم و برخی اشتباهات را مرتکب شویم!

بسیاری از کتاب‌ها و مقالات دارای فهرست‌های بلند بالایی از مغلطه‌ها و خطاهای استنباطی هستند، اما هنوز یک نظریه جامع درباره اشتباهات تفکر در دست نیست. یک مغالطه تنها به این دلیل ممکن است اشتباه محسوب شود که منطق خاصی را نقض می‌کند. اشتباهات در تفکر علمی معمولاً ظریف هستند و اگر این طور نبود دانشمندان به سختی مرتکب آن می‌شدند. در این جا هفت مورد از اشتباهاتی که دانشمندان شناختی و رفتاری مرتکب شده‌اند به عنوان نمونه فهرست شده است.

1. لوبوک (1882)، دانشمندی که داروین را می‌شناخت و روی مسیری که زنبورها برای رسیدن به غذا طی می‌کنند، مطالعه می‌کرد. به این منظور زنبورها را در اتاق نشیمن خانه‌اش نگهداری و مورد مطالعه قرار داد. او پس از آزمایش‌های بسیار به این نتیجه رسید که زنبورها در یافتن مسیر خود با مشکل روبرو هستند. چه اشتباهی مرتکب شده بود؟ اشتباه او این بود که زنبورهای هدفش را فقط در اتاق نشیمن مورد بررسی قرار داد. در حالی که زنبورها مسیر کندوی خود را در رابطه با خورشید رمزگذاری می‌کنند (فون فریش، 1993). اشتباه او این بود که به این نکته فکر نکرده بود که اگر زنبورها نتوانند راه خود را به سوی کندوها پیدا کنند پس چگونه زنده می‌مانند و حداقل می‌بایست در آزمایش خودش محل غذای زنبور را دستکاری می‌کرد تا در شرایطی که از نظر زیست محیطی معقول باشد، یعنی در فضای باز، نتیجه را بررسی نماید. داروین متوجه شد که زنبورها می‌توانند دوباره همان مسیرها را طی کنند، و متعجب بود که چگونه می‌توانند این کار را انجام دهند.

2. پژوهشگری در مطالعه‌ی خود به این نتیجه رسید که اگر فرزند اول در یک خانواده از هوش استثنایی برخوردار باشد، احتمالاً فرزند دوم از هوش کمتری برخوردار است. محقق دیگری در توجیه این نتیجه اظهار داشت که لیپیدهای امگا 3 موجود در شیر مادر برای هوش کودک مفید هستند، اما رژیم غذایی مادر نمی‌تواند همه آن را تأمین کند و بنابراین بخشی از آن از ذخایر بدن تأمین می‌شود. در نتیجه، فرزند اول بیشتر از فرزند دوم امگا 3 دریافت می‌کند. این نظریه‌پرداز چه اشتباهی مرتکب شده بود؟ نکته این جاست که افت هوش از اولی به دومی لزوماً نیازی به توضیح علی ندارد. این نتیجه‌گیری، نوعی خطای شناختی است که بازگشت به میانگین نامیده می‌شود. افراد استثنایی بسیار نادرتر از افراد عادی هستند. بنابراین، با وجود فرزند اول با هوش استثنایی، فرزند دوم به‌طور تصادفی از هوش کمتری برخوردار است، یعنی به سمت متوسط ​​پسرفت می‌کند. لذا هرچند نمی‌توان استدلال محقق در مورد لیپیدهای امگا 3 را نادرست در نظر گرفت، اما باید این مطلب را نیز در نظر داشت.

3. یک دانشمند شناختی در آزمایشی مجموعه‌ای از استنباط‌ها که در آن از یک منطق خاص استفاده شده بود در اختیار شرکت‌کنندگان گذاشت و از آن‌ها خواست که  قضاوت کنند که آیا نتیجه‌گیری هر استنتاج، به لحاظ منطقی از مقدمات حاصل شده است یا خیر. اما نتایج، همانطور که دانشمند شناختی اذعان کرده بود، چندان رضایت‌بخش نبود. چه اشتباهی رخ داده بود؟ این مطالعه تجربی سه اشتباه داشت (اشرسون، 1976). اولاً اگر چه هدف آن بررسی روند منطقی استدلال بود، اما شرکت‌کنندگان می‌توانستند صرفاً تلاش کنند حدس بزنند که آیا نتیجه‌گیری انجام شده است یا نه. دوماً حدس زدن در آزمایش‌های استدلال آنلاین قابل اعتماد‌تر از آزمایش‌هایی بود که رو در رو انجام می‌شد (راگنی و جانسون-لیر، 2020). سوماً با این که این موضوع 70 سال از اولین آزمایش منتشر شده برای مطالعه استدلال در سال 1908 قدمت داشت، اما هنوز روانشناسان در ارزیابی نتیجه بهینه و نتیجه معتبر را به عنوان نتیجه برمی‌گزیدند، حتی اگر در به لحاظ منطقی از مقدمه‌ها قابل نتیجه‌گیری نبود. به علاوه، بیشتر روان‌شناسان دچار این اشتباه می‌شدند که بدون تردید فرض می‌کردند که اعتبار منطقی معیار مناسبی برای ارزیابی استدلال در زندگی روزمره است، در حالی که این طور نیست.

4. برخی از نظریه پردازان نسبی‌گرا استدلال می‌کنند که اصول استدلال وابسته به فرهنگ است. آن‌ها چه اشتباهی مرتکب شدند؟ نسبی‌گرایان فرهنگی چنین فرض می کنند که اصول استدلال هر فرهنگ به رغم تضاد آنها بر سر برخی استنتاج ها به خوبی هر فرهنگ دیگری است (بارنز و بلور، 1982، و انبوهی از پست مدرنیست ها). در حالی که عقل‌گرایان معتقدند معیارهای جهانی برای استدلال صحیح وجود دارد. بر طبق نظر نسبی‌گرایان، اصول استدلال عقل‌گرایان وابسته به فرهنگ آنهاست و در فرهنگ آن‌ها برقرار است. در نتیجه اصول استدلال برای همه فرهنگ‌ها جهانی است، زیرا عقل‌گرایان به آن معتقدند. پس نسبی‌گرایی اشتباه است. در عوض فرض کنید نسبی‌گرایان این استدلال را رد کنند. پس این مطلب را نیز رد خواهند کرد که عقل‌گرایان در فرهنگ خود حق دارند. نتیجه این است که فرهنگی وجود دارد که اصول استدلال آن درست نیست و بنابراین نسبی‌گرایی نادرست است. پس در هر صورت، نسبی‌گرایی اشتباه است (جانسون-لیر، 2006، ص 275). مراقب این شمشیر دو لبه باشید!

5. در برخی مطالعات در ارزیابی گزاره‌ی «اگر A اتفاق بیفتد، پس C اتفاق می‌افتد»، A را به طور فرضی به باورهای خود اضافه می‌کنند و سعی می‌کنند حداقل تعدیل را در آن‌ها انجام ‌دهند تا اگر A با آن‌ها در تضاد بود، سازگار شود و سپس ارزیابی می‌کنند که آیا C اتفاق می‌افتد یا خیر. چندین نظریه پرداز از این نظریه حمایت کرده‌اند. از منظر علم شناختی چه اشتباهی در این جا رخ می‌دهد؟ یک فیلسوف برجسته، به نام استالناکر (1968)،  و روانشناسانی نظیر ایوانز و اوور (2004) این موضوع را برای گزاره‌های شرطی مطرح کرده‌اند. 

6. روان‌زبان‌شناسان شخص خوش‌بین را این‌گونه تعریف کردند: « خوش‌بین کسی است که معتقد است خوش‌بین‌ها وجود دارند». مردم تمایل دارند این تعریف را بپذیرند، زیرا اگر فکر نکنید که آنها وجود دارند، پس چندان خوش‌بین محسوب نمی‌شوید. تعریف چه اشتباهی را در بردارد؟ مشکل تعریف خوش‌بینی این است که جهان را با نمونه‌های بسیار زیادی از این حالت روحی، بیش‌از حد شاد  تصور می‌کند. من معتقدم که افراد خوش‌بین وجود دارند و بنابراین من یک خوش بین هستم. شما اکنون معتقدید که من خوش‌بینم، پس شما هم خوش‌بین هستید و همین طور الی آخر. به زودی، همه افراد، حتی بدبین‌ها، خوش‌بین به حساب خواهند آمد. این تعریف، یک تسلسل ایجاد خواهد کرد (جانسون-لیرد، 2006، فصل 11).

7. آزمایشی طراحی شده که در آن آزمودنی می‌بایست قاعده حاکم بر دنباله‌ای از اعداد همچون2 4 6 را حدس می‌زد. آزمودنی‌ها حدس‌های خود را برای هر سه رقم اعلام شده توسط آزمونگر یادداشت کردند و بازخورد دریافت کردند، اما روانشناسان پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که آزمودنی‌ها در این آزمایش دچار "سوگیری تایید" می‌شوند و لذا، تمایل به جستجوی شواهدی دارند که فرضیه‌شان را تایید کند. روانشناسان چه اشتباهی مرتکب شدند؟ در واقع، محقق اشتباهاً عملکرد شرکت‌کنندگان خود را به سوگیری تأیید نسبت داد (واسون، 1960)، زیرا ممکن است فردی، بدون هیچ گونه نگرانی درباره‌ی درستی یا نادرستی فرضیه، یک نمونه از یک فرضیه را فقط به این دلیل انتخاب کند که این یک نمونه است (نیکرسون، 1998) و در عین حال، قانون صحیح آزمایش را هم برآورده سازد. 

تفکر، مدل‌ ذهنی ما از احتمالات واقعی یا خیالی برگرفته از ادراک و دانش‌مان از جهان را دستکاری می‌کند. استدلال از این مدل‌ها نتیجه‌گیری می‌کند. وجه مشترک هفت خطای تفکر در این مقاله، غافل شدن از احتمالات است. این غفلت حتی زمینه‌ساز مغالطات رایج نیز هست. در روش مدل ذهنی که زمانی توسط ویکتوریا بل، اختراع شد، به کمک نمودارهایی احتمالات مختلف بررسی می‌شود (جانسون-لیراد ، 2006، ص 288 به بعد). کاربست روش مدل برای حل مسئله، آزمودنی‌ها را به استنتاج درست در حداقل زمان ممکن رهنمون می‌شود. 

قبلاً به اشتباهات ناشی از جهل و اشتباهات ناشی از تفکر اشتباه اشاره کردم.جهل همان طور که در قانون قابل دفاع نیست، در علم نیز نباید باشد. دانش برای استدلال در زندگی روزمره و در علوم شناختی ضروری است. لذا، ناآگاهی و عدم توجه ما به اصول علمی، هیچ یک از ما را از ارتکاب به اشتباه معذور نمی‌کند. این اشتباهات شامل خطا در طراحی آزمایش  و دستکاری یک متغیر مهم‌ می‌شود. از سوی دیگر، ناآگاهی نقص عملکرد ما را در تفسیر نتایج توجیه نمی‌کند. اما  خطای در تفکر اغلب ناشی از ناتوانی در در نظر گرفتن احتمالات است. چه خوب می‌شد اگر همیشه می‌توانستیم احتمال واقعی را پیش‌بینی کنیم؛ در این صورت، خطاهای ما در تفکر بسیار کمتر می‌شد. اما هیچ روشی برای تضمین پیش‌بینی درست وجود ندارد. برخی از احتمالات نادیده گرفته شده ناشی از اشتباهات در استدلال هستند، و ما اکنون روشی تحت عنوان روش مدل داریم که می‌تواند به ما کمک کند تا در جستجوی احتمالات بهتر عمل کنیم. 

لینک مقاله اصلی:

https://www.eneuro.org/content/11/10/ENEURO.0380-24.2024

مترجم: طبیه مکارمی

کارشناسی ارشد روانشناسی شناختی، دانشگاه اصفهان

 

دیگر مقالات: